خونه، کلاس درس!

ساخت وبلاگ

امروز میخوام درس بدم! عیب که نداره...

دیشب رفتم کلاس کمانچه. درسم رسیده به کجا؟ خب همین دیگه، همین شد که گفتم میخوام درس بدم:) اصولا اینجوریه که احساس نیاز آدمو وادار میکنه به ابتکار، به انجام کار جدید و به پیشرفت. درباره برنامه ریزی نظرم دقیقا همینه. اغلب اونایی که مینالن از خودشون که ای بابا من اصلا برنامه ریزی ندارم یا اصلا نمیتونم یه برنامه رو اجرا کنم و پایبند باشم، مشکلشون دقیقا همینجاست. احساس نیاز داشتن. من هیچ موقع از زندگیم اینجوری پاینبد به چیزی نبودم و ادامه دار نبوده برام و توش منظم نبود. چیو میگم؟ هم درس، هم ساز.

علاقه و نیاز... ولش کن، حرفم الان چیز دیگه بود. حالا بعدا میام میگم! ولی بنظرم احساس نیاز و علاقه هر دو همدیگه رو ایجاد میکنن. از علاقه به سمت ایجاد احساس نیاز، کشف جدیدی نیست، ولی از اون طرفش هم من بهش قائلم. حالا میگفتم...

تا اینجایی که من فهمیدم میشه سواد کلاس اول موسیقی رو اینجوری توضیح داد: که موسیقی عبارتست از اینکه چه مدت زمانی چه صدایی تولید و پخش بشه. و اگه سکوت ساز رو هم نوعی صدا فرض کنیم، این تعریف کامل و جامع میشه. 

همه‌، نت ها رو دیدیم تقریباً! اون خط‌هایی که یه ورش کله‌ی گردی داره یا همون خطایی که یه ورش گرده و یه ورش بال داره و اینا... اونا همه نشان دهنده زمانه. اگه پایه زمان رو مثلا فرض کنیم که یک ثانیه است، این رو اسمش رو میذاریم سیاه. همون خطه که یه کله گرد داره. خالا خطه میتونه به سمت پایین باشه یا بالا، فرقی نداره. پس پایه شد اون سیاهه. حالا هم این میتونه دوبرابر بشه، هم میتونه نصف بشه. دو برابر میشه سفید که شکلش همونه، ولی کله‌ش تو خالیه که فرضا میشه دو ثانیه. باز سفید دوبرابر میشه، میشه گرد. کلا یه دایره است، این میشه فرضا چهار ثانیه. برگردیم دوباره به سیاه. سیاه نصف که بشه میشه چنگ، نیم ثانیه. شکلش همون سیاهه با خطش، فقط اون سمت دیگه‌ی خط که کله نداره، یه دم برمیگرده به سمت جلو. همین باز نصف میشه میشه دولا چنگ که فرضا میشه یک چهارم ثانیه. بعدی سه لا چنگ که میشه یک هشتم ثانیه و فک کنم چهارلاچنگ هم داریم. هر چی که قبل این لا عدد اضافه میشه، به اون بالی که گفتم هم یکی اضافه میشه.

نکته مقدماتی پایانی در این خصوص هم نقطه است. نقطه بعد از هر نت که بیاد به این معناست که این نت به اندازه نصف زمانش بهش اضافه میشه. در نتیجه مثلا سیاه نقطه دار با فرض اینکه سیاه یک ثانیه است، میشه یک و نیم ثانیه و قس علی هذا!

این شد موضوع زمان تو تعریفی که کردم. حالا صدا چی؟ خطای دفتر موسیقیو دیدین؟ معمولا پنجتا خطه. حالا ادامه دارم هستا، ولی خب پایه‌ش 5 تاعه. روی خط و بین خطوط جای قرارگیری نت هاست. یعنی نت میتونی زیر خط یک باشه، روی خط یک باشه، بین خط یک و دو باشه، روی خط دو باشه و ... و بالای خط پنج باشه. بعد اگه بخوان و ساز جا داشته باشه میشه همینطوی هم از پایین و هم از بالا ادامه داد این جریانو. و هر کدوم از این جاها یه نته و یه صدا داره. 

پس هم صدا رو گفتم، هم زمانو. خیلی هم ساده و در حد وسع خودم گفتم. 

انی وی... 

من تقریبا دو ماه کشید تا برم سیم اول رو تموم کنم و همشو یاد بگیرم. سیم دست باز، یه صدا داره و پنج تا جای انگشت رایج هم داره که البته تو هر انگشت گذاری مشخص چهارتا میشه و در حقیقت یکیش جابجا میشه تو نوع اول و دوم. اینو تازه تموم کردم. حالا درسم این هفته این بود که رفتم رو سیم دوم و واقعا خیلی سخت بود.

تو کمانچه اینطوریه که ساز باید تو دست نوازنده بچرخه تا آرشه بتونه سیم‌ها رو تک تک، لمس کنه. خلاصه که این مدت اینهمه تمرین کردم، هیچ کدوم اینقدر سخت نبود. یکی اینکه زمان رو کنترل کنی که دقیقا چه مدت هر سیم رو بزنی، دیگه اینکه تو چرخش دقیقا رو سیم مورد نظر متوقف شی و رو سیمای دیگه نری. خلاصه که این درس این هفته اینقدر سخت بود که خواستم دربارش بنویسم.

یه چیز جالب دیگه‌ای که در این خصوص هست اینه که به محض اینکه تمرینای اون هفته تموم میشه و از کلاس برمیگردم، تمرینای جلسه قبل هر قدر هم سخت، برام ساده میشه و مث ماست میزنم نا معلوم...

ما را در سایت نا معلوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broozmarregihayam7 بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 0:41