کارگاه، اون‌ور

ساخت وبلاگ

اونور یعنی کارگاه اونور. دیروز و امروز محمد مرخصی بود و معین در ادامه کرم ریختن‌ها و اذیت کردناش، گفته باید بیام جاش که اگه کاری پیش اومد باشه یکی. خب البته یسری کارای جزیی هم بود و اینکه من اینجا باشم از جهاتی برام خوبم بود. در کل اینطوری‌ام که سعی میکنم اگه نمیتونم شرایط رو تغییر بدم، خودم و مسیرم رو با شرایط وفق بدم. اینجوری هیچ وقت شرایط آدم، بدتر از قبل نمیشه. مثلا من میخواستم اونجا درس بخونم و یه معاشرت جزیی داشته باشم با فرهاد اینا و یسری کارای مربوط به لایه‌های خاکریز و اینا رو انجام بدم، گفتن دو روز برو اونور، خب از یسریاش میوفتادم دیگه. اومدم اینجا درسمو خوندم، بجاش از تنهایی لذت بردم. کلی کارای شخصیمو پیش بردم. یسری چیزای جدید از کارای این سمت دیدم و یاد گرفتم. سر کار آموزشای کمانچه رو دیدم و هی مشتاق‌تر شدم. تازه چون اینجا آنتن همراه اول خوبه، کلی از اون نت نامحدوده استفاده کردم تا امشب آخر شب که نته تموم میشه لااقل دلم نسوزه! نهایتا همه اینا خب، انگار اصلا بهترم شد که اومدم! درصورتی که فرهاد فکر میکرد من الان مثلاً ناراضیم که اینورم و رفت با معین صحبت کرد که بذا باشه و اینا.

بابا خیلی خوبه... حالا البته این رویکرد آدم رو یه مقدار زیادی ظلم‌پذیر میکنه بصورت کلی، ولی خب... اونو باز باید یه فکر دیگه‌ای به حالش کرد. حس رهایی هم داره. خیلی وقته یجوریم که انگار کسی دستش بهم نمیرسه. کسی نمیتونه اذیتی بکنه و آزاری برسونه. من کار خودمو هر جایی که باشم و تو هر شرایطی که باشم، پیش میبرم. این حسیه که فعلا این شرایط داره، حالا از بیرون مهم نیست چی بنظر میرسه. 

-

این الان اولین پستیه که دارم تو ورد مینویسم که هر وقت تموم شد، کپی کنم تو بیان. چون اینجا باید اینترنت گوشی رو شیر کنم، و خب باتری رو خیلی استفاده میکنه این موضوع، بنظرم حرکت درستیه. 

-

دیگه اینکه عرض کنم به خدمت عنبرتون (یعنی چی واقعا خدمت عنبر نا معلوم...

ما را در سایت نا معلوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broozmarregihayam7 بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 0:41