خونه، نوروز

ساخت وبلاگ

امروز یکم زودتر از خواب بیدار شدم و بهترین موقعیت بود که پاشم زود بیام یواشکی یه پست بذارم و برم. بخاطر کارای عید و تمیزکاریا و اینا وقت ندارم اصلا. یه پروژه جدی رو چند سال پیش شروع کردم شخصا و این بود که اون بت عظیمی که از تمیزکاری وجود داره تو ذهن خانوم خونه رو شروع کردیم به تخریبش. هی کم کم کار رو بی اهمیت جلوه دادیم. هی پیچوندیم و گفتیم ببین هیچی نشد؟ و از اینجور کارا. نهایتا اینجوری شد که حجم کارمون خیلی کمتر شد و مامان دیگه مثل سالای قبل از شدت عصبانی و استرسی شدن سردرد نمیگیره و حتی تا دو روز مونده به سال تحویل هم ممکنه بره خونه دایی شب نشیتی درصورتی که هنوز کلی کار مونده. خب این واقعا دستاورد مهمیه. بعد از اینکه به حد قابل قبولی رسید، هدف بعدیم اینه که بحث تمیزکاری فصلی رو مطرح کنم. در این طرح، جاهای مختلف خونه با عمق مناسب تمیز میشه و بعبارتی حجم کار تغییری نمیکنه ولی از فشردگیش نزدیک نوروز کم میشه، طوری که توی اسفند و مخصوصا نیمه دومش دیگه کاری جز گردگیری باقی نمیمونه. این ایده آل منه دیگه...

-

داشتم ایده آل منه رو مینوشتم یه چیزی یادم اومد! چرا تو وبلاگا کسی ایراد هکسره و اینا نداره؟ الن یعنی یه عده با سواد و یا درک و کمالات و انسانهایی فراتر از عوام جامعه مجازی اینجا دور هم جمع شدن؟ فک کنم...

یه مسئله دیگه رو خیلی کوتاه بگم، چون اونم درباره خود وبلاگ بود همینجا بگمش. چند روز پیش رفتم تو دنبال کنندگانم، بعد دیدم نوشته یک نفر دنبال کننده خاموش دارید:) خیلی خنده داره دیگه. من خودم خیلی ناشناسم واقعا، بعد باز کسی پیدا میشه بیاد ناشناس دنبال کنه؟  یجورایی به ذهنم رسید این حرکت مثل عینک آفتابی زدن تو شب میمونه. بعد من که کاری با کسی ندارم... چرا خاموش آخه... من که سر در نمیارم ولی جالب بود.

-

فهمیدم تیکه کلام نوشتاری هم وجود داره علاوه بر تیکه کلام گفتاری. که اینا شاید متفاوت باشن. مثلا من یه تیکه کلام نوشتاریم اینه: ...   اصلا نمیشه تو گفتار اینو پیاده کرد. یه مکث همراه با اینه که مثلا این داستان ادامه دارد... همینجور که مینویسم، هی میرسم به اینکه این س نقطه رو بذارم، بعد میبینم صد بار دیگه گذاشتم، خیلی ناراحت میشم و به قول فرهاد هیستریک میشم، بعد میذارمش و اینتر میزنم :)

-

بیست و شیشم با محمد نشستیم سر کار و فیلم برادران لیلا رو دیدیم. چرا بنظر من اینقدر فیلم قشنگی بود و اینهمه آدم میگفتن خوب نبود؟ من واقعا خیلی دوست دارم بشینم با یکی از این مخالفین که -سینما هم نخونده - در این باره بحث کنیم و تبادل نظر و اینا! من دفاعیات خودمو در این مورد بنویسم که باشه حالا. نظرات مخالفین هم همینجوری اتفاقی میخونم و تو جاهای مختلف. ولی تاجالا واکنش مثبت ندیدم تو جامعه کوچیک خودم!

چی بگم خب:) داستان درست بود دیگه. چالش‌های درستی داشت. نمادهاش بینظیر متعدد ،کامل و پخته بودن. با اینکه همه ما با توجه به اینکه تو این جامعه زندگی میکردیم میدونستیم قرار نیست تهش اتفاق خوبی بیوفته، ولی دوست داشتم ببینم تهش چی میشه. فیلم ایرانی اینهمه بلند دیده بودین این سالا؟ کسی هست بگه من اینو دیدم و خسته شدم وسطش ول کردم؟ یا مثلا کسی هست بگه من داشتم به این فکر میکردم (اون اواخر و بعد تموم شدن ماجرای مغازه) که همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه؟ آهان بعد اون سکانش پایانیش رو واقعا چجوری میشه نادیده گرفت؟ دیده بودین اون رقصو تاحالا؟ مثال میزنین؟ نادیده میگیرین اون دو جفت نگاه از شخصیت اصلی مرد و زن داستان رو؟ یکی نوشته بود نوید محمدزاده خیلی ربات بود. من نمیدونم چرا اینطوری میگن یسریا. شما بیا بگو این نقش بطور کامل نقصش چی بود. چی میخواستی از نوید محمدزاده؟ من اصلا طرفدار این بشر نیستما، ولی نقشش و جایگاه نمادینش چیزی نبود که بخواد یک سره فوران احساسات داشته باشه یا تصمیمات خیلی جدی و شدیدا عاقلانه بگیره یا حتی اصلا بطور کلی خیلی نقش مهمی تو کل داستان ایفا کنه! یسری چیزا هست یادگرفتیم دیگه، حی میکنیم با تکرار کردنش خیلی بلبل زبون میشیم و خیلی حرفمون درسته. یکیش همینه. آها یه پرانتز:

کلا نمیدونم چطور میشه منتقد رو از نقد جدا کرد. بنظرم نمیشه. بر خلاف اینکه اثر رو باید موقع نقد از صاحب ثر جدا کرد، منتقد همیشه همراه نقدشه. بنظرم غیرممکنه نقد رو زیر سوال ببری ولی منتقد رو نه، چرا که حتما و لابد منتقد از طریق گفتگو یا جنجال یا تمسخر قراره وارد تعامل با تو بشه و از نظرش دفاع کنه. در نهایت معتقدم نمیشه منتقد رو از نقدش جدا کرد و موقع اظهار نظر در صورت وجود منطق باید به هر دو حمله کرد، چرا که اگه اینطور نباشه قطعا تو دیالوگ بعدی قراره به خودت و تفکراتت با هم حمله بشه. اون موقع برای حرف منطقی زدن دیگه دیره:)

بله ماها یاد گرفتیم دیگه. یکی اینکه درباره بازیگری اینو میگیم. ربات بود. حس نداشت. فلان... یکی هم درباره داستان مخصوصا تو جغرافیای خودمون. سیاه نمایی داشت. این رو میفهمم من. میگم یه وقتایی. وقتی میبینم تو فیلم خیابوناش به هم ریختست. وقتی همه جا خرابه است. وقتی همه معتادن. نههه وقتی مقل این فیلم همه چیز از شدت واقعی بودن داره منفجر میشه. تو این جامعه نیستین مگه که میگین سیاه نمایی بود؟ اصلا میشه سیاه نماییو تعریف کنین؟ بازم بنظرم باید یه حرف نستبا سیاسی بزنم، و اونم اینکه این حرف سیاه نمایی هم یه پروژه حکومتی طوره که تونسته موفق هم بشه حتی تو جمع آدمای نسبتا روشنفکر جامعه. خیلیا میگن این سیاه نمایی شده رو. در صورتی که اگر واقعیت رو یک خط در امتداد زمان در نظر بگیریم، اون چیزی که بهش میگین سیاه نمایی احتمالا فاصله خیلی کمتری با واقعیت داره تا اون فیلم‌هایی که خیلی شیرین و گل و بلبلن. این تصویر از واقعیت که الان کشیدمش، در امتداد زمان بودن، این یه مبنای نسبتا دقیق از هر قصه‌ای میتونه باشه. ما در حقیقت یه جایی از این خط هستیم. و داستانی که روایتش میکنیم میتونه ترکیبی از چند موقعیت در گذشته یا آینده، در حقیقت، در سمت تاریک یا در سمت روشنایی باشه. 

نهایتا که من خیلی خوشم اومد از این فیلم. یه بار دیگه هم باید ببینمش که بتونم ارتباطاش رو درست‌تر بفهمم و حالا ایرادی چیزی اگه داره رو متوجهش بشم. بعد اینکه... خیلی خوب شد اینو اینجوری پخشش کردن. یسریا میگفتن لو رفت و اینا. من نمیدونم... ولی چیزی که مطمئنم اینه که بهترین شرایط اگر این فیلمو توقیف نکنن و به سانسور و شرحه شرجه کردنش رضایت بدن، بازم ما تو سینما با یه نسخه شدیدا بیمار و فلج از این فیلم روبرو بودیم. پس چه بهتر که لااقل زحمتی که کشیده شده و حرفی که زده شده همونطوری که بوده دیده بشه، حتی به قیمت ضرر مالی. هرچند شاید هم داستانای دیگه‌ای پشت پرده باشه.

-

خب همه دارن بیدار میشن کم کم... عید همگی مبارک، وقت هم ندارم شعر بذارم. احتمالا آخرین فیلمی هم که امسال میبینم بازگشت به آینده 3 باشه. بازم عید همگی مبارک، سال خوبی داشته باشین

نا معلوم...
ما را در سایت نا معلوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : broozmarregihayam7 بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:24