تازه الان یادم نیست دقیق همینو گفتم یا نه. عیدتون یه سلامت؟ فک کنم چیز دیگهای بود. در هر صورت. فرامرز الان اومد گزارشا رو آورد و خدافظی کرد که بره جلسه. بعد طبق معمول تو تعارف و این عبارات از پیش معلوم و تعارفات و اینا گند زدم و یه همچین چیزی گفتم. چون دیدم خیلی قضیه داره دارک میشه و اونم عجله داشت زود درو بستم و همینجوری به افق خیره شده بودم! چی گفتم!! حقیقتا چون قضیه مال همین الان الان نیست و یه ساعت پیش بوده، نمیتونم بیاد بیارم که چی گفتم! - مثلا اینکه با هر کسی شوخی هم بکنم، اینم از ویژگیای بارز و چرت و پرتمه. یه مرز خیلی باریکی بین بیادبی و وقاحت و شوخی هست که معمولا ردش هم نمیکنم. ولی همون شوخی عجیب و چرت یه فضای باحالی میسازه که کلا دوستش دارم. مثلا کدوم اسکلی با کارشناس دیجیکالا تو چت شوخی میکنه؟ خب البته واقعا نفهمیدم چی گفت و جاش بود. یا مثلا تقریبا با هر مغازهداری که اون کارت لامصبو میدم دستش... نمیدونم. این قضیه دیجیکالا برا همین چند لحظه پیش بود و یهو یادم اومد که کلا همینجوری شفت و شل و ولم. مثلا یه نشریه دانشجویی داشتیم من جلسه معارفه بچهها نبودم. بعد مثلا سردبیر بودم و باید مودب و موقر میبودم. خیلی خوشحال بودم که نبودم جلسه رو و تلفنی تو جلسه شرکت کردم و یه خوشامدگویی داشتم و خیلی خوب جم شد. بعد جلسه دوم شد، با خودم گفتم ببین، میری مث بچه آدم میشینی شوخی چرت و پرت نمیکنی، کارو تقسیم میکنین و فلان و بیسار. الان انگار که مثلا بیهوش شده باشم و به هوش اومده باشم، فقط از اون جلسه یه تیکه کوتاه خاطره دارم که در حالی که همه داشتن میخندیدن میگفتم ببخشید دیگه، خیلی دوست داشتم مثل پشت تلفن جدی و با پرستیژ باشم ولی متاسفانه نمیتونم انگار و کاش همینجوری فقط تلفنی کار , ...ادامه مطلب