نا معلوم

متن مرتبط با «سرزمان» در سایت نا معلوم نوشته شده است

خونه، در سرزمان عجایب

  • یه وقتایی یه چیزایی مینویسم که خودم خجالت میکشم. مو به تنم سیخ میشه! ینی چی سرزمان عجایب؟ مثلا سرزمین عجایب رو منظورت بود ولی چون تو مکان سفر نکردی و یه داستان درباره زمانه، اینجوری نوشتی؟ اسکل لوس بیمزه کریه!! - حالا منظورم این بود که... دیروز بود. صبح از خواب پا شدم و یه حال عجیب و خوبی داشتم. امیدوار. خل و چل. همه چی روشن و خوشرنگ بود. اصلا یه وضعی! و هنوز تو همون حالم. دلم برا این مدلی بودنم تنگ شده بود. من همیشه اینطوری بودم. الکی امیدوار. حتی تو تویتر توی بیوم نوشتم امیدوارترین آدم دنیا! ینی در این حد از امیدواری خودم حیرت زده ام.  ولی مدتها بود این حس امیدواری در من از بین رفته بود. و حقیقتا شرایط نسبت به مثلا ده روز قبل، یا شیش ماه قبل تغییری نکرده. نمیدونم... شاید ناامیدی رو تموم کردم، دوباره برگشتم از سر خط امیدواری. مثلا مث نوشتن با قلم که اول که میزنیش تو دوات خوب پررنگه، بعد هی کمرنگتر میشه و جیغ و داد میکنه، تا دیگه میرسه به ته ته کمرنگ نوشتن. بعد دوباره میکننش تو دوات. انگار تازه از تو دوات در اومده باشم، بعد یه مدت طولانی که با شاش مینوشتم و جیغ میزدم! اما داستان چیه. دقیق یادم نیست. ولی شب قبلش خواب دیدم یکیو دوست دارم و اون میدونه. یجورایی خجالت آوره ولی نامزد اینا کرده بودم. یه دلبری بود، تا صبح نگاهش میکردم و همینجوری میدونستم هست. همین خوشحال و امیدوارم کرد. شکلش یادم نیست، ولی یادمه که حتی یه کلمه هم صحبت نکردیم. اما خب، دوستش داشتم. انقدر خوب بود! الان دو روز گذشته و اصلا ریست شدم انگار. برگشتم به تنظیمات کارخانه. مثلا اگه آدما هر شب از این خوابا میدیدن، میشد فرداش بلند شن و سر هم کلاه بذارن؟ یا با هم دعوا کنن؟ واقعا بعید میدونم. پیرو همین حال خوب , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها